عرفات
01 مهر 1394 توسط عروج
عرفات عشقبازان سر کوی یار باشد
به طواف کعبه زین در نروم که عار باشد
چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی
به صفا و مروهای دل دگرت چه کار باشد
قدمی ز خود برون نِه به ریاض عشق، کاینجا
نه صداع نفحهٔ گل نه جفای خار باشد
به معارج «اناالحق» نرسي ز پاي منبر
كه سري شناسد اين سِرّ، كه سزاي «دار» باشد
ز میِ شبانه ساقی قدحی بیار پیشم
نه از آن میی که او را به سحر خمار باشد
نکند کمال دیگر طلب حضور باطن
که قرارگاه زلفش دل بیقرار باشد